تبسم درختان خشک بی پرنده
و قلب من ...که خون گلی رنگ یک مداد رنگی کوچک ، آن را کشیده بود . با رگهایی که مسیر آبی رنگ یک رود کوچک بودند . و قلبی که لب ساحل سینه به موجهایی که گاه گاهی لب بر لب هم می گذاشتند ... چشم دوخته بود .